بيماري و عدم توانايي در اداره شهر و ايجاد راهکار براي سازندگي و توسعه،
بعد از "شهر" به "بندر خرمشهر" هم سرايت کرد.
آيا بندر تاريخي و کهن خرمشهر با وجود کمبود بودجه و در آمد تجاري، نفس هاي آخرش را مي کشد؟
امروز مصادف است بامورخه 26/تير/1398
هنوزم شهر من زيباست.ولي مث من افسردست
هنوزم بوي خون مي ده.هنوز مهجور و سرخوردست
.
هنوزم روي ديواراش.نشون گوله ها پيداست
هنوز تو کوچه هاش عطر.تن فرمانده جهان آراست
.
هنوز آواز ميخونن.تموم مرداي بندر
واسه زخماي بي مرهم.براي نخلاي بي سر
بندر خرمشهر در گذر زمان
با احداث بندر مُحَمَّره تجارت در اين شهر رونق گرفت و روز به روز بر جمعيت اين شهر افزوده شد، بنحوي که در ژانويه سال 1848 ميلادي به هنگام سفر راولنسون به اين شهر بيست و پنج کشتي اقيانوس پيما در بندر آن شهر لنگر انداخته بودند، در حالي که تعداد اين گونه کشتيها در بندر بصره فقط شش کشتي بود.
رونق تجارت در بندر مُحَمَّره و پهلو گرفتن کشتيهاي تجاري در آن، باعث کاهش درآمد گمرکات و همچنين کاهش درآمد بندر بصره شد.
واليان بغداد نيز که همواره مُحَمَّره را جزء خاک عثماني ميدانستند قادر به تحمل اين وضع نبودند. در اين هنگام حاکم اين شهر، حاج جابر برادر حاج يوسف بود، او از طرف شيخ ثامر کعبي به عنوان حاکم مُحَمَّره تعيين شده بود. نزديکي انگليسيها با حاج خان، خشم و غضب فرانسويها را به دنبال داشت. از اين رو فونتانيه کنسول فرانسه در بغداد، دولت عثماني را عليه حاج جابر تحريک کرده، آنها را به حمله بر مُحَمَّره تشويق کرد.
علي رضا پاشا والي بغداد در شعبان 1253 هجري قمري با سپاه عظيمي از ارنائود (آلباني فعلي)، نجد و عراق سوي مُحَمَّره لشکر آورد و بعد از سه روز نبرد آن جا را تسخير کرد.
در اين نبرد مردم مقاومت کرده، اما غافلگير شدن مردم و کثرت نيروهاي مهاجم، باعث شکست آنها شد. سپاه عثماني مردم را ازدم تيغ گذرانده اموال آنها را به تاراج برد، خانهها را ويران کرده و بسياري از اماکن را به آتش کشاندند، خيل عظيمي ازن و دختران و کودکان را اسير کرده با خود به عراق بردند.
پس از حمله علي رضا پاشا والي بغداد در سال 1253 قمري به مُحَمَّره، دولت ايران از طريق نماينده خود در اسلامبول ميرزا جعفرخان مشيرالدوله به دولت عثماني اعتراض کرده و مرتباً ادعاي خسارت ميکرد. دولت عثماني در پاسخ نماينده ايران اعلام کرد: «بندر مُحَمَّره از توابع بصره و بغداد و ملک ماست و رعيت خود را تنبيهي کردهايم. اگر ثابت کرديد که مُحَمَّره از ايران است. آن گاه از ترضيه گفتگو کنيد.
بالاخره پس از رفتوآمدهاي بسيار و مذاکرات طولاني با ميانجي گري سفراي انگليس و روس مقرر شد، کميسيوني چهار جانبه از نمايندگان دولتهاي ايران و عثماني و انگيس و روس در ارز روم تشکيل و در خصوص ادعاهاي ارضي ايران و عثماني اتخاذ تصميم کند.
نماينده ايران در اين کميسيون ميرزا تقي خان امير کبير بود. سرانجام در تاريخ 13 جماديالثاني سال 1263 ق. برابر با 28 ژوئيه سال 1847 ميلادي قراردادي ميان طرفين منعقد شد که به قرارداد ارز روم معروف شد. اين قرارداد شامل يک مقدمه و 9 مادهاست و به موجب ماده دوم آن شهر مُحَمَّره و بندر آن و جزيره الخضر [جزيره آبادان] و لنگرگاه آن و اراضي واقع در بخش شرقي سمت چپ شط العرب تحت تصرف عشاير تابع دولت ايران خواهد بود و دولت عثماني آن را به رسميت ميشناسد.
پس از امضاء قرارداد مزبور کميسيوني مرکب از نمايندگان چهار دولت ايران، عثماني، انگليس و روس عهده دار تعيين سرحدات غربي و مرز ميان ايران و عثماني شد. برخي از نشستهاي اين کميسيون در مُحَمَّره تشکيل شد و نماينده دولت ايران در اين کميسيون ميرزا جعفر خان مشير الدوله بود که شرح وقايع و مشاهدات خويش را در کتابي به نام «رساله سرحديه» ثبت کردهاست.
مشير الدوله خاطر نشان ميسازد که به هنگام ورود هيئت ايراني به مُحَمَّره مردم استقبال گرمي از آنها به عمل آورند و احساسات پرشوري نشان دادند، چنان که نمايندگان عثماني به وحشت افتادند. به گفتهمشير الدوله «مردم عرب در روز ورود به شدت اظهار شعف و اهتراز و شليک و پيشواز کردند که درويش پاشا مامور عثماني با جمعيت خود مخوف شده تا سه چهار شب از راه بدخيالي و سوء ظن خواب نکرد. وقتي که فدوي به اين کيفيت منتقل شد، جمعيت عرب را مرخص نموده و بناي مجلس مکالمه را گذاشت.
درويش پاشا براي خنثي کردن اين علاقه و احساسات مردم درصدد جلب دوستي مردم عرب برآمد و آنان را تشويق کرد که تابعيت عثماني را بپذيرند و به آنان وعده داد که اگر چنين کنند تا ده سال از پرداخت ماليات معاف خواهند بود. اما مردم عرب پيشنهاد درويش پاشا را نپذيرفتند.
ميرزا محمد تقي لسان الملک سپهر در ناسخ التواريخ ضمن شرح کامل اين حادثه تاريخي مينويسد «با اين همه مشير الدوله ده هزار تومان بر خرج ايشان بيفزود و آن جماعت بدين شناعت رضا نداده، خود را به کذب به دولت بيگانه نبستند».
به پاس اين حرکت مردم عرب ميرزا تقي خان امير کبير از آنها دلجويي کرد و براي تمام شيوخ و والي حويزه جبه و شال و خلعت فرستاد وقسمتي از ماليات باقيمانده از سالهاي گذشتهآنها را بخشيد. امير کبير طي نامهاي که به مشير الدوله نوشت از مراتب فرمانبرداري عشيره کعب اظهار خشنودي کرد.
پس از آن به سال 1273 هجري قمري (1856 ميلادي) ميرسيم. در زمان ناصر الدين شاه و به هنگامي که حاج جابر بن مرداو حاکم مُحَمَّره بود، به فرمان پادشاه قاجار، سلطان مراد ميرزا حسام السلطنه مامور فتح شهر هرات ميشود. دولت انگيس به تلافي تصرف شهر هرات و به منظور حمايت از هند، کشتيهاي خود را روانه خليج فارس کرده، شهر بوشهر و آن نواحي را به اشغال خود در آورد.
حکومت قاجار با مشاهده اين وضع، نيروهاي خود را از هر طرف جمع آوري کرد و درصدد مقابله با انگليسيها برآمد و از آنجايي که بيم هجوم به مُحَمَّره و آن نواحي بود، خانلر ميرزا عموي ناصرالدين شاه که در آن هنگام حکمران خوزستان بود، از هر جا سرباز خواسته و با پسرش ابراهيم ميرزا به مُحَمَّره آمد.
ياور فراهاني از سرکردگان فوج فراهان که مشاهدات خود را از سير وقايع در دفتري گرد آوري کرده، عامل شکست نيروهاي ايراني را بي کفايتي و ترس خانلر ميرزا و همچنين چاپلوسي و تملق فرماندهان سپاه خانلر ميرزا ذکر کردهاست.
او در مقابل دلسوزي و دغدغه خاطر حاج جابر حاکم شهر را ذکري کند و خاطر نشان ميسازد اگر خانلر ميرزا به توصيههاي نظامي حاج جابر عمل ميکرد، قدر مسلم سپاه آنها شکست نميخورد.
ياور فراهاني متذکر ميشود که برخي فرماندهان سپاه با سعايت و فتنه انگيزي به خانلر ميرزا گفته بودند که حاج جابر دروغ ميگويد، او با انگليس ارتباط دارد.
از آن جايي که ياور فراهاني پايمردي و مقاومت حاج جابر و پسرش محمد را ديده بود و در مقابل تهمتها و بي مهر يهاي وارده به آنها را از نزديک مشاهده کرده بود، در بيان آن چنين مينويسد
" آخر معلوم شد که [حاج جابر] چه خدمتي کرد و چقدر ايستادگي کرد، که هر گاه سرکردهها ده يک او را ايستادگي کرده بودند، ابداً شکست نميخوردند.
اما شايد يکي از زيباترين و به يادماندني ترين حوادث اين جنگ، التماس و گريه حاج جابر خان خطاب به خانلر ميرزا به هنگام فرار او از صحنه نبرد است که خانلر ميرزا را به فرار نکردن و مقاومت و پايمردي در برابر انگليسيها دعوت ميکند و ميگويد:
" چرا بي جهت ميرويد، خودتان رامقصر و دولت را بدنام ميکنيد.ياور فراهاني ميافزايد:
هر قدر از اين عرضها کرد سودي نبخشيد آخرش بنا کرد گريه کردن عرض کرد مرا تمام کردي در ميان عرب. ".
اين جنگ روز پنج شنيه بيست و نهم رجب سال 1373 هجري قمري برابر با 26 مارس سال 1857 ميلادي آغاز شد و نيروهاي انگليسي ضمن تصرف شهر مُحَمَّره رو سوي اهواز گذاشته و شهر اهواز را نيز تصرف کردند. قابل ذکر است که پيش از آغاز جنگ ميان دولتين ايران و انگليس در پاريس قرارداد صلح منعقد شد، اما به دليل عدم وصول خبر به فرماندهان نظامي، جنگ آغاز شده بود. با رسيدن خبر انعقاد پيمان صلح، نيروي انگليسي مناطق مزبور را تخليه کردند.
بعد از وقات حاج جابر در سال 1881 ميلادي، فرزندش مزعل حاکم اين شهر شد، او تا سال 1897 در اين شهر بود و تقريباً فعال مايشاء آن بود.
پس از قتل او در سال 1897، برادرش خزعل، حاکم اين شهر و آن نواحي شد و تا سال 1925 ميلادي بر مسند قدرت بود. پس از روي کار آمدن رضا شاه در سال 1925 ميلادي به حکمراني شيخ خزعل خاتمه داده شد. در همان سال طي تصويب نامه هيئت وزيران نام اين شهر از مُحَمَّره به خرمشهر تغيير يافت.
در اين مدت يعني در دوره آلبو کاسب يعني از نيمه دوم قرن نوزدهم تا سال 1925 ميلادي به دليل نياز انگليسيها به راه آبي به منظور وصول کالاهاي خود به اصفهان، اين شهر و رود کارون از اهميت ويژهاي برخوردار شد، شرکت انگليسي برادران لينچ چندين کشتي بخار را از مُحَمَّره تا بند قير به حرکت انداخت. در همين دوره انگليسيها ابتدا دفتر نمايندگي و سپس کنسولگري افتتاح کردند.
روسها نيز به منظور تثبيت خويش در اين شهر کنسولگري داير کردند. پس از آن با به ثمر رسيدن تلاشها جهت کشف نفت و همچنين تاسيس پالايشگاه آبادان، از روستاها و شهرهاي اطراف مردم به اين شهر مهاجرت کردند و در نتيجه جمعيت اين شهر در سا ل1878 ميلادي(1295 قمري) به 45000 نفر رسيد.
در دهه چهل شمسي به دليل احداث اسکلههاي بزرگ در اروند رود و پهلوگرفتن کشتيهاي غول پيکر، فعاليتهاي بندر خرمشهر رونق بي سابقهاي يافت و از آن جايي که اين شهر، کوتاه ترين مسير خشکي را نسبت به ساير بنادر خليج فارس به تهران داشت، لذا هزينههاي حمل کالا با احتساب تخليه کالا در بندر اين شهر، کمتر و با صرفه تر از شهرهاي ديگر بود و علاوه بر اين زمان وصول کالا نيز کوتاه تر بود.
به همين دليل اکثر شرکتهاي کشتيراني معتبر و بينالمللي د ر اين شهر نمايندگي تاسيس کردند.
درباره این سایت